این شعر را در جریان یک خلسه نوشتم، نمی دانم چه از آب در آمده است.
صدای پز زدن یک خزنده می آید
مرا از آمدن رفته خنده می آید
شراب، بوی خوشی دارد و تو کج طبعی
که از دهان و لبت بوی گنده می آید
دلم هوای عوض کردنِ هوس کرده است
پلنگ می رود و یک پرنده می آید
کسی بریده نفس های راه را در دووووووور
صدای پای تو هم کنده کنده می آید
زنی که یخزدگی هایش از یخن آب است
چقدر در نظر من زننده می آید!
چه ناتمام، چه بی خود، چه زهر مار و چه سرد
نشسته ام که شمالی کشنده می آید....