دیدار ها خوشیست، اما لحظه ی وداع و سر انجام دوری، چی قدر سخت و دشوار.
ناقابلی تقدیم به مادرم.هوا و یاد باران دارم امشب
به دل درد فراوان دارم امشب
نمی دانم چگونه شعر بافم
که مادر را به هجران دارم امشب
شراب عشق را هرگز ننوشم
لباس عید و شادی هم نپوشم
خدایا! فرصت آن را به من ده
که دست پاک مادر را ببوسم
دو دستانش همیشه مثل دریاست
خیال و عشق و مهر و آرزوهاست
اگر آن دست او بر من نتابد
شب و روزم دیگر حیف است و بیجاست
یاد آوری: از لغزش قافیه معذورم