موهای دراز، نامنظم و پریشانحال، ریش تا به زانو، با خم و کج و پیچهای نامنظم عجیبی گوش، بینی، و بازواناش را نوازش میدهند. بیگی-نگی،بیگی-نگی، آخر میگی:
چطور اینروزها اصلاح نمیکنی؟
میگوید: نمیبینی ماه خداست؟!
میگی: مگر خدا از آنچه نامرتب و درهم و برهم است خوشاش میآید؟
میگوید: نه!
با چوبی سختی که به داندانش میکوبد، به او خیره میشوی،نزدش میاستی-فکر میکنی شاید دندانهایش را تنبیه کند! با دندانهایش احساس همدردی میکنی:
میپرسی: چه میکنی؟میگویی: اما پیامبر با شتر سفر میکرد!