شامگاهی در کنار سرک بیانتها و تاریک ایستاده اید و دست به جیب میبرید و میبینید که بکس پول تان نیست. هرچه میپالید 10 افغانی نمییابید تا سوار موتر شوید و به خانه برسید. رهگذری پیدا میشود و این 10 افغانی را به شما میدهد و به خانه میرسید. خاصیت انسان است: وقتی به خانه میرسیم، همه چیز فراموش میشود. شما نه به آن رهگذر فکر میکنید و نه به آن ده افغانی و نه به آن اتفاق شب گذشته.
این 10 افغانی ارزشی ندارد و شما میتوانید از عهده پرداخت آن برآیید. شما میتوانید فردایش این ده افغانی را به دهن رهگذر بزنید و بگویید بگیر این پول ناچیزی را که دیشب به من داده بودی. اما ماهیت این حس انسانی را چگونه جبران میکنید؟ آیا این قابل جبران است؟ اگر این ده افغانی به شما نمیرسید ممکن بود شما کنار سرک بمانید و از سردی و یا گرمی جان دهید. ممکن بود دزدی و یا جانوری به شما حمله کند. ممکن بود از گرسنگی و تشنگی حال تان بد شود. ممکن بود اتفاق بدتری رخ دهد و شما هرگز روی خانه را نبینید. پس آن 10 افغانی آن رهگذر، جهانی را برای شما خریده است. آن ده افغانی رهگذر شما را از مرگ نجات داده است. شما هرگز نمیتوانید ارزش آن ده افغانی را با پول تان جبران کنید.
انسانیت مهم است. حس تعلق مهم است. حس تعلق و انسانیت را از یاد نبریم. ما همیشه و در هرجا محتاج هم ایم. گذشته خویش را فراموش نکنیم. این حس را به دیگران انتقال دهیم. چون کسانی دستان ما را گرفته اند تا به اینجا رسیده ایم، لازم است تا ما هم دست دیگران را بگیریم و به جایی برسانیم.
نوت: این نوشته مخاطب خاصی ندارد و مربوط همه است. این نوشته کسی را از پرداخت قرض دیگران باز نمیدارد. برعکس، این نوشته جدا توصیه میکند که لطفا قرضداریها را به وقت اش بپردازید.