ترنگ باران

ترنگ باران

پنجره‌یی است همساز باران؛ پیوند دهنده‌ی من و تو
ترنگ باران

ترنگ باران

پنجره‌یی است همساز باران؛ پیوند دهنده‌ی من و تو

لاله

تقدیم به لاله هایی که این روزها پرپر شدند.



لاله

دلا!  تو  از   قدمِ  غم  نمی  شوی  آباد

گهی به خاک کشند و گهی تو را در باد


از آن ز سوگ شبستان شدی سیه پوشی

که  مرگ  باغ   به  دست  کلاغ  ها  افتاد


ز بس  درو  شده  این لاله  های لالایی

به  قلب  داغ  عروسان  هزار  ناله  فتاد


دل  از  توهّم  این  خون  سرخ سجّاده

گمان  برد  که خدا رو  گرفته  از سجّاد


از آن که  دیو  درین سرزمین لاله فتاد

تلف  شدیم   ز  بوی  تعفن   این  زاد


هزار ناله شدم، گریه شد و صد مردم

که پای  دیو  نموده ست لاله را برباد


بخیز لاله!  به صحرا و شور  برپا کن!

که پای دیو  بلرزد  و  آن  شوی آزاد


«مونس»


خون سرخ سجاده

تقدیم به شهدای غرقه به خونی که در دم ملاقات خدا, در خانه ی خدا, بر سر سجاده های شان, خون سرخ شان را عیدانه گرفتند:


خون سرخ سجاده


خـــــــــدایا! تا به کی خونم سرِ سجاده ات ریزد؟

و هم اشک یتیمی روز و شب در خانه ات ریزد؟


به خون آغوشـته می بینی عروسی بر سر دوشت

و هم تابوت دامـــــــادی به دیگر شانه ات ریزد


چرا و تا کی و چندی تماشـــــــا می کنی یا رب!

که باطــــل خون ناحق بر دم  دروازه ات ریزد؟


بیا خطی میان حــــــــق و باطل خود بکش اینجا

که باطل خود به خود پایش در آن زَولانه ات ریزد


بیا بس کن تماشــــــــــا را, سپاه خویش برپا کن

غُلـــــی بشکن ز حلق من که در افسانه ات ریزد


مونس