هنگامی که تو آیی
شب تارم شود روشن به هنگامی که تو آیی
شراب و شهره میبخشی به گمنامی که تو آیی
غریب بیسراپایم، بدونت خیلی تنهایم
حیات تازه میبخشی به ناکامی که تو آیی
هوا بارانی میگردد و گنجشکک مهجورت
هزاران سجده میریزد به اقدامی که تو آیی
زمستان میرود و برف رود عشق میزاید
حمل عطر گل سنجید و بادامی که تو آیی
خجل گردد مه و خورشید از رخسار رعنایت
دیگر رخسار تو ماهیست در شامی که تو آیی
فلک پر خندهرو گردد ز قد خیلی بالایت
و باران نغمه میسازد بدان نامی که تو آیی
مزار لاله میروید به زیر پای شیرینت
فدایت لالهی عمرم به مادامی که تو آیی