ترنگ باران

ترنگ باران

پنجره‌یی است همساز باران؛ پیوند دهنده‌ی من و تو
ترنگ باران

ترنگ باران

پنجره‌یی است همساز باران؛ پیوند دهنده‌ی من و تو

تبعید نارو!


دل از رخسار زیبایت خبر کرد
تپید و آتشِ عشقِ تو سر کرد


تمام هست و بودی را که دل داشت
به عشقت داد و از هرچه گذر کرد


دمیدی شوق اندر رگ رگ دل
«کریسمس» گونه چشمانت هنر کرد


قدم زد تا به «جاکرتا»ی چشمت
دل بی‌چاره را زیر و زبر کرد


ز شوق پر زدن در مرز رویت
به سوی نیش «جاوا»یت سفر کرد


دمی مکثی نشد اندر کریسمس
که از تبعید «نارو»یت خبر کرد


دل خوش باور من بعدِ تبعید
هنوزم چشم در راه سحر کرد


دل سنگت به قدر ذره‌ای هم
ندید و زود از نارو بدر کرد


یادداشت:

1. کریسمس:‌ جزیره‌ی کریسمس که انتهای سفر پناهندگانِ راهی به استرالیا می‌باشد.

۲. جاکرتا:‌یا جاکارتا،‌نا رسیده به آب دریای جاوای میان استرالیا و اندونیزیا، یعنی محل مکث پناهندگانی در اندونیزیا که راهی استرالیا اند و می‌خواهند از آب‌ها عبور کنند.

3. جاوا:‌ دریای بزرگی میان استرالیا و اندونیزیا

4. نارو: جزیره‌ی کوچکی که استرالیا تصمیم گرفته مهاجران را به آنجا بفرستد.



هنگامی که تو آیی

هنگامی که تو آیی

شب تارم شود روشن به هنگامی که تو آیی
شراب و شهره می‌بخشی به گم‌نامی که تو آیی

غریب بی‌سراپایم، بدونت خیلی تنهایم
حیات  تازه می‌بخشی به ناکامی که تو آیی

هوا بارانی می‌گردد و گنجشکک مهجورت
هزاران سجده می‌ریزد به اقدامی که تو آیی

زمستان می‌رود و برف رود عشق می‌زاید
حمل عطر گل سنجید و بادامی که تو آیی

خجل گردد مه و خورشید از رخسار رعنایت
دیگر رخسار تو ماهی‌ست در شامی که تو آیی

فلک پر خنده‌رو گردد ز قد خیلی بالایت
و باران نغمه می‌سازد بدان نامی که تو آیی

مزار لاله می‌روید به زیر پای شیرینت
فدایت لاله‌ی عمرم به مادامی که تو آیی

عزیزه

بعدِ چندی، این هم چند دوبیتی:

لاتِه تو رنـــــــگ سنـــبُله عزیزه*
ایشیل پیرون تو پْر گُــــله عزیزه
لــــــــــبانِ چــــاکه‌رنگِ آب‌دارت
دوبیتی‌زا و مقــــــــــبوله عزیزه

عزیزه مـــــــاهِ شـــامِ چندووله

عزیزه عــــشق را بیخ و جگوله
بلی حق تو اگر پایای خو نَیلی
عزیزه خوش‌تر از دنــــیای گله

چیمای شی مثل بادامه عزیزه

کومِه‌شی مـــاتَوِ شـامه عزیزه
نموده رنـــگ گـندم‌‌گون رویش؛
قــــیامت-محشر اندامـه عزیزه

"د. مونس"


*عزیزه: نام سمبولیک

آوال غم!


هر دفه که میشنووم آوال غم
قوغ موشوم، پیندی موشوم، ذغال غم

شادی و اوماغ نی‌یه دیگه مَجَل
بیری‌گو پوشیده کل‌شی شال غم

مخته و ماتم سرا یه شهر مو
بَن شده دِستا عجب ده جال غم!

او الیگو! پاس خو توخ کین یکدفه
از ازل بودیم ما سریال غم!

غم نی‌یه چاره دیگه ده درد دل
بَید دیگه ایله کنی دنبال غم

گرگ اگر شیرک شونه خانه مَیَه
خوش موشه از ماتم وجنجال غم

بوکشی و کشتِه خو ره اوماغ کنی
بوفته تا گرگ ستم ده چال غم

یک گلِه شغال نیه ده کار ولی،
مرد آهن بس بْوَد ده سال غم

یک چویِ پلته بسه که بیندَزَه
گرگ ره قد جنگل شی ده چنگال غم

گرگ!


درد ما دریاست اینجا
صبح ما رویاست اینجا
گرگ‌های تشنه‌ی خون
در کمین ماست اینجا

حرف فرهنگ!

مـــرگ تو زیر حــرف فرهنگ است
پاسخ رنـــگ من ز تو سنگ است

می خوری فاضـل‌آب؛ می رقصدی
رقص دریا خـــــلاف فرهنگ است!

قـــــــــــامت ســـــــــرو تا ثریا رفت
قرغیـــنه*-زیر خاک در جنگ است!
........................................
رنــــــــگ تو+رنــــــگ من=رنــــــگ آب
آسمان؛ دیده ای چه خوشرنگ است؟!

آسمان ســـقف ماست؛ آدم‌زاد
هرکـجا پر زنی یکی‌رنگ است!

عیـــنک عشق گر نهی در چشم
این جهان بهر ما کجا تنگ است؟!

*قرغینه: نوعی جنگلی‌ست دارنده‌ی خار های تیز که شاخه‌هایش روی زمین پهمن می شود.

صدقه



خــــــــــامک‌دوزی لب دامون تو صدقه
ســــــرخ و ایشیل پیرو‌تنبون تو صدقه
از ار قـــــــــــــــــــدم تو قیامت موباره
«کووک‌زری»! مه راه‌گشتون تو صدقه