هوای من ...
۱
هوای من زمستانیست و ابری
همی سوزد سراپایم ز سردی
گهی چون بقه در مرداب مردم
گهی تریاکیی کنج و کویری
۲
دَر ِ شهر خدا را من ببستم
سرم را از سر پستی شکستم
وجودم چوشلهء دیرینه ماند
چو من در آتشی بودم و هستم
۳
شدم خاکستری زان اخگر سرخ
ندیدم مستیی اندر سر سرخ
تمام هست و بود من فنا شد
نخوابیدم شبی اندر بَر سرخ
۴
دل تنها و تک در سینه دارم
هراس از عکس این آیینه دارم
تفحّص هر کناری بهر یاریست
چو با تنهایی من صد کینه دارم
۵
در و پنجره ها را باز کردم
سرودم، شمع سرخی ساز کردم
به قصد تا خدا پرواز کردن
تو را صد پنجره آواز کردم
۶
بیا تا ، تا ثریا ها برقصیم
بیا با مجنون و لیلا برقصیم
بیا طوفان خشکه هیچ و هیچ است
بیا در موج صد دریا برقصیم
۷
بباران ای نگارا مشک مهرت
برقصان دست و پای چون سپهرت
برین جسم خزان و بی سر و بر
چو گل گردد تنم زان مهر ِسحرت
۸
گل یاسم، دو گیتی را صدا کن
دو دستم را به دستان ِ تو جا کن
رَویم اندر سفر تا آسمان ها
دلم از بغض تنهایی رها کن
مونس
13.4.2011
داکا
یاد داشت:- چوشله: چوبی که با آن مواد سوخت تنور را تنظیم می کنند.